Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بدون‌ شک در نیم قرن اخیر یکی از نامیان عرصه وعظ و منبر و تبلیغ مرحوم شیخ احمد کافی است که همه او را با عشق و علاقه‌اش به امام زمان(عج) می‌شناسند. نه فقط «مهدیه تهران» یادگار ماندگار اوست بلکه در شهرهای مختلف ایران آثار خدمات اجتماعی این واعظ شهیر هنوز پابرجا و مشهود است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مرحوم شیخ احمد کافی در کسوت روحانیت به وعظ و تبلیغ بسنده نکرد و در عمل گستره اقدامات خود را به عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، آموزشی و بهداشتی کشاند. اما کار منبری مشهور دهه پنجاه ایران به همین جا ختم نشد و تبعید او به ایلام نقطه عطفی در تاریخ آن منطقه محسوب می‌شود. اما با اوج‌گیری مبارزات سیاسی در سال ۱۳۵۷ مواجهه مرحوم کافی هم با عمال رژیم بیش از پیش شد. در نهایت واعظ شهیر در توطئه‌ای مشکوک در ۳۰ تیر ۱۳۵۷ در سفری اجباری به مشهد همزمان با روز نیمه شعبان در یک تصادف ساختگی از دنیا رفت.

در آستانه ۳۰ تیر و همزمان با سالگرد حجت‌الاسلام شیخ احمد کافی با حاج مرتضی طاهری از مداحان قدیمی و از شاگردان و ملازمان آن واعظ شهیر درباره زمانه و زندگی مرحوم کافی به گفتگو نشسته‌ایم.

گفتگوی تفصیلی حاج مرتضی طاهری با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه از نظر می‌گذرد.

*ضمن تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید به عنوان اولین سوال و شروع بحث بفرمایید چگونه با مرحوم شیخ احمد کافی آشنا شدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. آشنایی ما با مرحوم شهید حجت‌الاسلام شیخ احمد کافی حدوداً به سال ۱۳۵۰ برمی‌گردد. ما از دوران دبستان شروع به مداحی کردیم. اولین بار به صورت رسمی کلاس دوم دبستان در مدرسه‌مان نبوی اسلامی که زیرمجموعه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی بود خواندم. ما متولد محله نازی‌آباد هستیم و مدرسه نبوی اسلامی در همان محل بود. اخوی من حاج محسن طاهری هم در همین مدرسه درس خوانده است.

یک مربی پرورشی به نام آقای کنی داشتیم که مشوق ما در امور مذهبی بود. آقای کنی در روز نیمه شعبان دسته‌ای را از مدرسه به سمت مسجدالرسول نازی‌آباد راه انداخت. من در همان روز برای اولین بار بیرون از مدرسه مداحی کردم و اولین پاکت را هم همانجا گرفتم (خنده).

پیشنماز آن مسجد یکی از علما به نام آقای دشتیانه بود ایشان انسان اهل علمی بودند. محله نازی‌آباد تقریبا سه مسجد بیشتر نداشت. یکی از این مساجد، مسجد امام حسن(ع) واقع در خیابان پارس نازی‌آباد بود. امام جماعت این مسجد زیاد انقلابی نبود و گرایش به دربار داشت. داخل مسجد امام حسن(ع) یک ویترینی درست کرده بودند و در آن قرآن اهدایی شاه را قرار داده بودند. البته ناگفته نماند که فرزند همین امام جماعت در جریان انقلاب به شهادت رسید. مسجد دیگر هم مسجد سید الشهدا(ع) بود. امام جماعت این مسجد زیاد رغبت به حرکت‌های انقلابی نداشت و به طور کلی انسان بی‌تفاوتی بود. پسر امام جماعت مسجد سیدالشهدا بعد از انقلاب در کودتای نقاب دستگیر شد و به جرم خرابکاری علیه نظام اعدام شد.

سرآمد ائمه جماعت نازی‌آباد آقای دشتیانه بود. در مسجدالرسول منبری‌های با سوادی نظیر مرحوم آیت‌الله تحریری سخنرانی می‌کردند.حاج اکبر ناظم هم در آنجا می‌خواند. حاج منصور ارضی و بنده هم تازه شروع به خواندن کرده بودیم. آموزه‌های دینی زیادی را در دوران کودکی در همین مراسمات مسجدالرسول آموختیم. شخصی هم بنام آقای سید رضا میرهاشمی هیأتی را تأسیس کرده بود که اکثریت مستمعین این هیأت نوجوانان و جوانان بودند. ما در این هیأت مداحی می‌کردیم. به واسطه اینکه پدر ما مداح بود مجالس زیادی می‌رفتیم و همین با عث شده بود که با توجه به سن کمی که داشتیم حرفه‌ای مداحی کنیم.

آقای سیدرضا میرهاشمی جزء خدمتگزاران مهدیه تهران هم بود. مهدیه تهران حدود ۱۱۰ خدمتگزار داشت با لباس‌های متحدالشکل که روی آن‌ها واژه «خدمتگزار مهدیه» نوشته شده بود. دهه آخر صفر مرحوم حاج آقای کافی در مهدیه مراسم روضه‌خوانی داشتند که منبری‌های مطرحی می‌آمدند و سخنرانی می‌کردند. خاطرم هست حضرات آیات خزعلی، سبحانی و آقای یاسینی منبر می‌رفتند. معمولا آقای کافی در آخر مراسم خودشان در این دهه چند دقیقه‌ای را روضه‌خوانی می‌کردند. بانی این دهه خود حاج کافی بود. یکسال دهه آخر صفر مرحوم میرهاشمی من را همراه خود به مهدیه تهران برد. آن روز جمعه بود. شب قبل خود حاج کافی دعای کمیل و صبح جمعه هم ایشان دعای ندبه خوانده بود.

در حین مراسم آقای میرهاشمی به مرحوم کافی من را نشان داده بود و گفته بود که حاج آقا این پسر بچه که آنجا نشسته در محله ما مداحی می‌کند و خیلی هم خوب می‌خواند اگر اجازه می‌دهید امروز اینجا بخواند. میرهاشمی بدون هماهنگی با حاج کافی صحبت کرده بود و من اصلا از این جریان خبری نداشتم. مرحوم کافی که تا به حال خواندن من را ندیده بود به آقای میرهاشمی گفته بود که بگو ظهر بیاید روضه منزل‌مان بخواند. جمعیت حاضر در مهدیه حدود ۱۵ هزار نفر بود. مناسبت‌ها مانند شب قدر جمعیت به حدود ۳۰ هزار نفر هم می‌رسید. از تقاطع خیابان مولوی و ولیعصر تا پل امیر بهادر را می‌بستند و خیابان مملو از جمعیت می‌شد. خواندن در مهدیه امروز مثل خواندن در مراسم پخش مستقیم بیت رهبری دشوار بود و حساسیت خاص خودش را داشت.

روز آخر مراسم دهه سوم صفر خدمتکاران مهدیه در منزل حاج کافی ناهار مهمان بودند و در آنجا مراسم روضه‌ای هم بر پا می‌شد. بعد از اینکه از خدام مهدیه پذیرایی شد مرحوم کافی اعلام کردند که آقایان توجه فرمایند این آقازاده می‌خواهند سخنرانی کنند. مرحوم کافی گمان کرده بود که من می‌خواهم سخنرانی کنم یا اینکه دکلمه بخوانم، آن زمان مرسوم بود بچه‌های هم سن ما در مراسم‌ها دکلمه اجرا می‌کردند. من بلند شدم و شروع به خواندن کردم و چون روز جمعه بودم شعری برای امام زمان خواندم که مرحوم کافی همیشه می‌خواند. بیت اول این شعر این بود: «خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد/غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد». روز آخر مراسم بود و چون روضه حضرت زهرا خوانده بودند من هم روضه حضرت زهرا و شعر آقای سازگار «بریز آب روان اسماء» را خواندم. حاج کافی خیلی گریه کرد و به اصطلاح مجلس گرفت.

بعد از خواندن من حاج کافی من را صدا کرد و کتاب اعیان‌الشیعه را به من هدیه داد. این کتاب درکش برای سن ما سخت بود. همراه با کتاب یک اسکناس ۵۰ تومانی به من هدیه دادند وسط کتاب هم یک عکس از خودشان را گذاشته بودند. آقای کافی به من گفت دوست داری خدمت‌گذار مهدیه شوی؟ گفتم بله. حاج آقا یکی از خدمتگذاران را که خیاط بود صدا زد و گفت اندازه این آقازاده را بگیر و برایش یک روپوش بدوز.

به من گفتند که اینجا باش بعد از ظهر برو مهدیه برای خانم‌ها روضه بخوان. دهه آخر صفر صبح‌ها در مهدیه روضه آقایان و عصرها روضه زنانه برقرار بود. بعد از ظهر آن روز هم در جلسه خانم‌ها مداحی کردم جمعیت زیادی از خانم‌ها در مهدیه حضور داشتند. بعد از مراسم هنگامی که با حاج کافی خداحافظی کردم ایشان به من گفت جمعه بیا دعای ندبه شرکت کن. ترتیب مراسم جمعه‌ها بدین صورت بود که حاج‌آقا منبر می‌رفتند و بعد دعای ندبه می‌خواندند. وسط قرائت دعای ندبه بود که حاج‌آقا به جمعیت گفت که توجه فرمایید این آقازاده می‌خواهند روضه بخوانند. من هم ادامه روضه حضرت زهرا حاج کافی را خواندم و ایشان به من گفتند که همان شعر « بریز آب روان اسماء» را بخوان وقتی من روضه می‌خواندم سرتاسر مهدیه اشک می‌ریختند. از این مراسم در طول شش سال تا شهادت مرحوم کافی با ایشان مجالس مختلفی در تهران و شهرستان‌ می‌رفتیم و روضه خواندیم. جالب هست بدانید بعضی از افراد به من و حاج محسن اخویم طفلان کافی می‌گفتند.

وسعت مهدیه تهران ۴۲۰۰ متر بود. حاج کافی تمامی خانه‌ها و زمین‌های اطراف را خریداری کرده بود تا مهدیه به این وسعت رسیده بود. محل برگزاری مراسمات مهدیه تهران آن زمان وسعتش از فضای امروزی خیلی بیشتر بود. بنا به متراژ مهدیه تخمین جمعیتی که می‌زدند بالای ۱۵۰۰۰ نفر بود. مردم از شهرستان‌ها در مراسمات مهدیه شرکت می‌کردند و اکثرا هم به خاطر شخصیت مخلص حاج کافی به مهدیه می‌آمدند.

*مهدیه چه سالی تأسیس شد؟

فکر می‌کنم سال ۱۳۵۰ بود که شیخ احمد کافی مهدیه را درست کردند. و قبل از این مرحوم کافی در منزل‌شان مراسم دعای ندبه را برگزار می‌کردند. حاج آقا وقتی آمد تهران مراسم دعای ندبه را راه انداخت. بنده یقین دارم که دعای ندبه در ایران مرهون آقای کافی است. تا قبل از اینکه ایشان مراسم دعای ندبه را برگزار کنند جایی دعای ندبه قرائت نمی‌شد. در تهران فکر کنم قبل از مراسم دعای ندبه مرحوم کافی دو سه تا جلسه محدود دعای ندبه برگزار می‌شد. واقعا مرحوم کافی اسم امام زمان را زنده کرد.

*گفتید که حاج کافی در راستای احیای مهدویت تلاش زیادی کرد چه تفاوتی بین ایشان و سایر منبری‌هایی که در راستای مهدویت فعالیت می‌کردند وجود داشت؟

اشخاص دیگری هم بودند که برای امام زمان می‌خواندند ولیکن روش مرحوم کافی را نداشتند. از لحاظ مسائل عقیدتی سیاسی مثل آقای کافی نبودند. به عنوان مثال آقای حلبی هم در منابرشان از امام زمان زیاد صحبت می‌کردند. آقای حلبی بنیان‌گذار انجمن حجتیه بودند. این نکته را هم بگویم که انجمن حجتیه آن زمان با انجمن سال‌های بعد تفاوت زیادی داشت.

بد نیست این نکته را اینجا بگویم یکی از نقیصه‌هایی که ما امروز داریم این است که در زمینه مبارزه با بهائیت نیرو تربیت نکردیم. شاگردان آقای حلبی وقتی با بهائیان صحبت می‌کردند، سؤال‌های زیادی در ذهن‌شان ایجاد می‌کردند که منجر به چالش بهائیان فریب‌خورده با بزرگان‌شان می‌شد. خیلی از شاگردان ایشان بعد از انقلاب در سیستم اداره کشور مشغول به کار شدند. مانند دکتر فریدونی و دکتر هنجنی این افراد نماینده مجلس هم شدند.

سخنرانی که آقای جنتی در نماز جمعه قم کردند انجمن را از هم متلاشی کرد. آقای جنتی در نماز جمعه گفتند که انجمن حجتیه تکلیف خودش را روشن کند. متأسفانه اوایل انقلاب در موضع‌گیری سیاسی علیه انجمن کار به جایی رسید که اگر می‌خواستند نیروی ارزشی و مذهبی را از کار بیرون کنند به او انگ انجمنی می‌زدند. عده‌ای از کمونیست‌ها که آن زمان به آن‌ها چپی گفته می‌شد در ارکان آموزش و پرورش نفوذ کرده بودند. من در آن زمان مربی پرورشی بودم. کمونیست‌ها غالبا پوشش بچه‌های مذهبی را داشتند مثلا اورکت می‌پوشیدند و دکمه تقوای‌شان را هم می‌بستند. همین افراد وقتی می‌خواستند بچه‌های حزب‌اللهی را از آموزش و پرورش بیرون کنند به آن‌ها انگ انجمنی می‌زدند. فضا طوری شده بود، من که مربی پرورشی بودم می‌ترسیدم از امام زمان حرف بزنم.

تفاوت حاج کافی با سایر آقایانی که در حوزه مهدویت کار می‌کردند در شیوه و رفتارشان بود. کافی یک انسان حُرّ (آزاده)، دلسوز، دغدغه‌مند برای دین و آروزمند محقق شدن انقلاب بود. شیخ احمد کافی بسیار علاقه داشت تا یک روزی پیرزوی انقلاب را ببیند فلذا در این مسیر به صورت فردی حرکت می‌کرد.

به عنوان مثال پول جمع می‌کرد عرق‌فروشی‌ها را می‌خرید و تبدیل به کتاب‌فروشی اسلامی می‌کرد. سینماها و مراکز فساد را با پول خیرین می‌خرید و آنجا را تبدیل به مسجد می‌کرد. مرحوم کافی با اینکه سن زیادی نداشت ولی یک تنه یک وزارت جهاد سازندگی، یک وزارت ارشاد یا یک کمیته امداد بود. حاج کافی وقتی می‌دید یک دختری مدرسه نمی‌رود با پدرش صحبت می‌کرد که چرا دخترت مدرسه نمی‌رود؟ پدر جواب می‌داد که وضعیت فرهنگی مدارس مناسب نیست و کلاس‌ها مختلط برگزار می‌شود. حاج کافی بالای منبر این مشکل را مطرح می‌کرد و برای ساخت یک مدرسه اسلامی پول جمع می‌کرد و مدرسه را هم می‌ساخت.

وقتی حاج کافی به یک شهرستان می‌رفت و می‌دید اوضاع بهداشتی و درمان آن منطقه نامساعد است از خیرین پول جمع می‌کرد و در آنجا درمانگاه تأسیس می‌کرد. از دکترهای متدینی که می‌شناخت تقاضا می‌کرد تا در آنجا مستقر شوند. حاج کافی کارها را پیگیری می‌کرد تا به سرانجام برسد. او اهل شعار دادن و تبلیغ خود نبود. مرحوم کافی به دلیل دغدغه‌مندی که نسبت به دین داشت حرف‌هایش در مردم اثرگذار بود. جلسات عادی مهدیه بدون تبلیغات کمتر از ۱۰ هزار نفر جمعیت نداشت.

*مهدیه تهران در زمان مرحوم کافی فقط یک حسینیه جهت برگزاری مراسمات بود؟

خیر. حاج کافی در همان مهدیه برای بچه‌ها کلاس قرآن می‌گذاشت. برای بزرگترها آموزش زبان عربی برپا کرده بود. به طلاب درس طلبگی می‌داد. مهدیه مرکزی برای هدایت جوانان بود. اکثر بچه‌هایی که در کنار حاج کافی بودند و یا در مراسمات ایشان شرکت می‌کردند بعد از انقلاب در کمیته، سپاه و یا در جبهه به شهادت رسیدند. حاج کافی به نوعی برای انقلاب کادرسازی کرد.

حاج کافی تنها منبری بود که در تمام ایام سال منبر داشت. ده روز در یک شهرستان منبر می‌رفت، ده روز بعدی در شهرستان دیگری منبر داشت. جالب اینجا هست که هر نقطه‌ای از ایران که حضور داشت صبح‌های جمعه خودش را به مهدیه می‌رساند و مراسم دعای ندبه را برگزار می‌کرد. ایشان با این حجم از منابر به امور خیریه می‌پرداخت و مشکلات مردم را حل می‌کرد.

*شما با حاج آقای کافی در شهرستان‌ها هم برنامه داشتید ؟ استقبال مردم از ایشان چگونه بود؟

معمولا در حد امکان با شیخ احمد به شهرستان‌ها می‌رفتیم و بعد از منبر ایشان مداحی می‌کردیم. یکی از شهرهایی که رفتیم یزد بود. در شهر یزد مرحوم کافی سه نوبت منبر داشت. صبح‌ها در منزل شهید بزرگوار آیت‌الله صدوقی منبر می‌رفتند جمعیت به حدی زیاد می‌آمدند که مراسم را در مسجد حظیره برگزار می‌کردند. یک خاطره از سفر یزد دارم. رژیم پهلوی از شهید صدوقی به واسطه محبوبیتی که نزد مردم داشت شدیدا می‌ترسید. دهه عاشورا بود مرحوم کافی بالای منبر سخنرانی می‌کردند، رییس کلانتری که یک سرهنگ بود نیز در جلسه حضور داشت. حاج کافی حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) خواند که مضمون این حدیث این بود که مردم مثل یک گله گوسفند هستند و مسئولین چوپان این گله هستند که آن‌ها را هدایت می‌کنند و بعد گفت اگر این چوپان گرگ باشد مردم چه کاری باید بکنند؟ آقای صدوقی که به شدت انقلابی بود به یکباره جا خورد.

شما اگر کتاب مرحوم کافی که توسط وزارت اطلاعات منتشر شده را ببینید متوجه می‌شوید که منبری نبوده که کافی به رژیم یک تشری نزده باشد. همیشه پا منبر ایشان دو گزارشگر ساواک حضور داشتند. بعنوان مثال گزارش می‌دادند امروز شیخ احمد کافی وقتی که گفت یزید فلان کار کرده و فلان است منظورش اعلیحضرت می‌باشد. اصلا هم برایش مهم نبود که دستگیر بشود. مکرر او را دستگیر و احضار می‌کردند. در تهران بعد از اینکه منبرش تمام می‌شد و به خانه می‌رفت با او تماس می‌گرفتند که آقای کافی برای توضیحات به خیابان میکده اداره ساواک تهران بیایید. او را بازداشت می‎کردند و کتک می‌زدند اما به دلیل محبوبیت او نزد مردم کمتر از یک هفته آزادش می‌کردند. زیرا اگر مردم می‌دیدند که کافی روز جمعه در دعای ندبه مهدیه حضور ندارد، می‌فهمیدند که خبری هست.

در سال ۴۲ یک بار با سایر منبری‌ها بازداشت شد. سال ۵۵ هم به ایلام تبعید شد. سه سال برای او تبعید بریده بودند که مرحوم آیت‌الله خوانساری و سرلشگر کاتوزیان پا درمیانی کردند تا کافی آزاد شود.

*در ایام تبعید با شیخ احمد کافی دیدار داشتید؟ به چه کاری مشغول بودند؟

رفتن حاج کافی به ایلام هم باعث برکات زیادی شد. در شهر ایلام یک روحانی که بتواند به امورات جامعه مذهبی رسیدگی کند وجود نداشت. یک روحانی در آنجا بود که انقلابی هم بود متاسفانه سرگرم کاسبی و آهن فروشی بود. مرحوم کافی وقتی به ایلام رفت نماز جماعت را برپا کرد و چون ممنوع‌المنبر بود بین دو نماز بیست دقیقه‌ای ایستاده سخنرانی می‌کرد و منبر نمی رفت. مردم در خلأ نبود یک عالم دینی داشتند رو به بهائیت می‌آوردند. مرحوم کافی یک نامه به آیت‌الله العظمی خوئی نوشتند و اوضاع ایلام را برای ایشان شرح دادند و درخواست کردند تا یک عالم دینی برای این شهر بفرستند. آقای خوئی آیت‌الله حیدری را به این شهر فرستادند. که بعدها امام جمعه ایلام شد. حضور کافی در تبعید هم برکات زیادی داشت.

هنگامی که تبعید حاج کافی لغو شد ایشان از ایلام مستقیما به مسجد جمکران رفتند. مردم هم به دلیل ارادتی که با ایشان داشتند به مسجد جمکران آمده بودند. جالب هست که این جمعیت عظیم چگونه بدون اطلاع‌رسانی و رسانه به استقبال شیخ احمد کافی آمده بودند؟ اتفاقا آن روز ما هم به جمکران رفتیم و با ایشان دیدار کردیم. ایام حج هم بود و حاج کافی تا زمانی که ممنوع‌الخروج نشده بود هرسال به حج مشرف می‌شد و وقتی که نمی‌توانست به حج برود در آن ایام از لحاظ روحی بهم می‌ریخت. آن شب در مسجد جمکران بعد از نماز شروع به خواندن تلبیه کرد و ذکر «لبیک اللهم لبیک» را با حزن زمزمه می‌کرد و اشک می‌ریخت. مردم به یکباره نماز و عبادت را رها کردند و با نوای حاج کافی گریه و زاری می‌کردند غوغایی در مسجد جمکران برپا شده بود.

سال ۵۲ روز اربعین جمعه بود. حاج کافی هفته قبل فقط یک بار در مهدیه اعلام کرده بود که آقایان توجه بفرمایید دعای ندبه هفته بعدی ما در مسجد اعظم قم برقرار است. من و حاج محسن به همراه حاج کافی به قم رفتیم. جمعیت به حدی بود که در مسجد اعظم و صحن‌های اطراف همین‌طور خیابان‌های مجاور جای سوزن اندختن نبود. خیلی از اتهام‌ها و جوسازی‌های علیه مرحوم کافی ریشه در حسادت بعضی از افراد و هم لباس‌های ایشان داشت. برخی از منبری‌ها وقتی می‌دیدند که کافی یک شیخ مشهدی به تهران آمده و اینگونه مورد وثوق مردم هست شروع به فضاسازی علیه ایشان کردند.

*آقای فلسفی هم از جمله وعاظ معروف آن دوره بودند. رابطه آقای کافی با مرحوم فلسفی چگونه بود؟

رابطه ایشان با مرحوم فلسفی به حدی خوب بود که طرف مشورتش بود. حاج کافی ضمن اینکه یک منبری جوان موفق بود و از لحاظ معنوی معرفت خاصی داشت؛ یک انسان روشن سیاسی بود وکسی نمی‌توانست سر او کلاه بگذارد. یک خاطره‌ای بگویم. پدر خیامی‌ها صاحب کارخانه ایران ناسیونال از شرکای شاهپور غلام‌رضا فوت کرده بود. خیامی‌ها به واسطه اینکه اصالتا مشهدی بودند با حاج کافی تماس گرفتند که شما برای ختم پدر ما منبر بروید. مرحوم فلسفی هم در آن زمان ممنوع‌المنبر بود. حاج کافی برای اینکه در این ختم منبر نرود و از طرفی هم از فرصت استفاده کند تا ممنوع‌المنبری آقای فلسفی تمام شود گفت: من در شأن ختم پدر شما نیستم. شأن مجلس شما منبر آقای فلسفی است. خیامی‌ها پاسخ می‌دهند که فلسفی ممنوع‌المنبر هست. مرحوم کافی می‌گوید: خب بروید ممنوعیت منبرش را بردارید. خیامی‌ها با غلامرضا پهلوی صحبت می‌کنند و ماجرا را به او می‌گویند. برادر شاه هم می‌گوید: منبر فلسفی را شخص اعلیحضرت ممنوع کرده است. من به مادر می‌گویم که با محمدرضا در این زمینه حرف بزند. محمدرضا حرف مادرم را زمین نمی‌اندازد. مادر شاه با او صحبت می‌کند و شاه هم می‌گوید: مادر به صلاح نیست. 

مجددا به شیخ احمد کافی اجبار می‌کنند که باید خودت منبری بروی. حاج کافی نهایتا قبول می‌کند. شیخ احمد یک منبر تبلیغی و تربیتی همراه با تلنگر رفت. در بین سخنرانی کاغذهایی را به وی می‌دادند تا از افراد کشوری و لشگری تشکر کند. حاج کافی کاغذها را می‌گرفت و زیر تشکچه منبر می‌گذاشت، خلاصه منبر تمام شد و دعای پایانی جلسه را هم قرائت کرد و هیچ کدام از کاغذ ها را باز نکرد. صاحبان عزا به سمت ایشان آمدند و اعتراض کردند که چرا اسامی را اعلام نکردی؟ شیخ احمد پاسخ داد: ای وای فراموش کردم می‌خواهید الان اعلام کنم؟ گفتند: نه الان دیگر وقت تشکر نیست بدتر می‌شود.

*در زندگینامه حاج کافی آمده است که ایشان در مسیر سفر حج به کشور عراق می‌رود و در نجف با امام خمینی دیدار می‌کند از آن دیدار اطلاعاتی دارید؟

در این زمینه از خود حاج کافی چیزی نشنیدم. چون سن ما آنقدر نبود که با ما درباره این مسائل صحبت کند، اما حاج عزت طلایی که بعد از انقلاب رئیس حراست شهردای تهران شد از دوستان حاج کافی و از بچه‌های مهدیه بود. ایشان برای ما تعریف می‌کرد که من در عراق بودم ، حاج کافی آمد گفت من دارم به دیدار آقای خمینی می‌روم می‌آیی همراه من برویم؟ من هم قبول کردم. چند دقیقه‌ای در منزل امام نشسته بودیم که امام و حاج کافی یک طوری به من نگاه کردند که یعنی بلند شو برو بیرون. پنجره اتاق امام به حیاط مشرف بود و البته داخل اتاق هم از بیرون قابل دیدن بود. من از پنجره داخل اتاق را نگاه کردم، امام و شیخ احمد حدود نیم ساعت ایستاده دست‌هایشان روی شانه همدیگر بود صحبت‌هایشان مفهوم نبود ولی نیم ساعت گریه می‌کردند.

*در شعبان سال ۱۳۵۷ امام خمینی اطلاعیه‌ای صادر کردند و جهت اعتراض به جنایات پهلوی اعلام کردند که امسال برنامه جشن در ایام میلاد صاحب‌الزمان برگزار نمی‌گردد. واکنش مرحوم کافی به این فتوای امام چه بود؟

اتفاقا از طرف رژیم به حاج کافی فشار آوردند که امسال باید جشن بگیرید. مراسم‌های نیمه شعبان و چراغانی مهدیه زبانزد بود. کافی هم به خاطر اطلاعیه امام آن سال بنای گرفتن مراسم در نیمه شعبان را نداشت. ازغندی رییس کلانتری ۱۲ ابوسعید -که برادرش هم شکنجه‌گر ساواک بود- به مهدیه می‌رود. حاج کافی کارگر و بنّا آورده بود تا ساختمان مهدیه را تکمیل کند. جالب اینجاست که خودش هم با کارگران مشغول کار بود. ازغندی وارد مهدیه می‌شود و به حاج احمد می‌گوید که باید امسال جشن بگیرید. حاج کافی هم پاسخ می‌دهد ما امسال بودجه نداریم و نمی‌توانیم جشن بگیریم. ازغندی می‌گوید که هر چقدر بودجه بخواهید ما تأمین می‌کنیم. نهایتا حاج کافی می‌گوید که مرجع تقلید ما فرموده که امسال جشن نگیرید. به محض اینکه حاج کافی این جمله را می‌گوید ازغندی به صورت حاج کافی سیلی می‌زند و فحش رکیک به او می‌دهد و به حاج کافی می‌گوید که در تهران نباید بمانی و باید به مشهد بروی.

*در همین سفر ماجرای تصادف و رحلت ایشان پیش می‌آید؟

بله درست است همین سفر بود. وقتی از تهران حاج کافی و خانواده به سمت مشهد حرکت می‌کنند تحت نظر نیروهای امنیتی قرار داشتند که در طول مسیر سفر تحمیلی و اجباری آن حادثه را برایشان رقم می‌زنند و ایشان را به شهادت می‌رسانند.

*گفتید «شهادت»؛ اطلاع دقیقی از به شهادت رسیدن ایشان دارید؟

قطعا حاج کافی به شهادت رسید. شخصی بنام جعفر اواخر عمر حاج کافی رانندگی ایشان را بر عهده داشت. قبل از جعفر محمود آقا نامی بود که مورد وثوق حاج کافی بود و در اواخر حیات حاج آقا به مشهد رفته بود و در آنجا مسافرکشی می‌کرد. نمی‌دانم جعفر را چه کسی معرفی کرده بود و به نوعی نفوذی بود. بعد از تصادف مرحوم کافی و خانواده‌اش را به درمانگاه بردند و از همان‌جا جعفر غیب شد و دیگر کسی او را ندید. بعد هم هر چه گشتند او را پیدا نکردند. خانواده حاج کافی در آن سفر همراه ایشان بودند.

شیخ محسن فرزند حاج کافی می‌گوید که من خودم دیدم که جعفر بعد از تصادف یک چیزی درآورد و مقابل سینه پدرم گرفت. آن کسانی که بالای سر حاج کافی حضور داشتند هم می‌گویند که سینه او سوراخ شده و از آن خون می‌چکیده است. حاج کافی با همان حال روی دو زانو بلند شده و یک سلام به امام زمان می‌دهد. وقتی حاج کافی را به درمانگاه می‌رسانند به شهادت رسیده بود. این اتفاق روز نیمه شعبان افتاد. مرحوم خوشدل تهرانی شعری را به همین مناسبت سروده بود: «آن که یک عمر گفت مهدی جان / داد در روز عید مهدی جان».

*شما چگونه از خبر شهادت ایشان مطلع شدید؟

ما بلافاصله از طریق روزنامه‌ها مطلع شدیم و به پزشکی قانونی رفتیم. خیلی از آقایان در آنجا حضور داشتند. خدا رحمت کند سید ابوالقاسم شجاعی را ، او هم در آنجا حضور داشت. عبدالرضا حجازی آنجا میدان‌داری می‌کرد در حالیکه حاج کافی از او متنفر بود. علت تنفر حاج کافی این بود که یک روز جلسه وعاظ تهران در خانه عبدالرضا حجازی برگزار می‌شود و حاج کافی هم در آن مراسم حضور داشته، عبدالرضا در سفره نوشابه پپسی گذاشته بوده است. حاج کافی هم به خاطر اینکه پپسی متعلق به صهیونیست‌ها بود ناراحت می‌شود. بعدها هویت واقعی عبدالرضا حجازی برای مردم مشخص شد.

*نقل می‌کنند قرار بود که حاج کافی را در تهران خاک کنند و رژیم نگذاشته است؟

می‌خواستند در مهدیه دفن کنند. حاج کافی وصیت نکرده بود که من را در مهدیه دفن کنید اما وصیت کرده بودند که هر وقت من مُردم جنازه من را در سردخانه نگه دارید تا روز جمعه برسد و جنازه‌ام را به مهدیه ببرید یک دعای ندبه بخوانید چند بار ذکر یابن‌الحسن بگویید بعد جنازه‌ام را تشییع و دفن کنید. ولی ارادتمندان ایشان می‌خواستند جنازه را در مهدیه دفن کنند که نگذاشتند.

خاطرم هست که پیکر حاج کافی را به مهدیه آوردند ولی با دخالت عمال رژیم نگذاشتند که پیکر ایشان وارد مهدیه شود. آن روز در مهدیه و خیابان‌های افراد مملو از جمعیت بود. سید یاسینی آن روز منبر رفت و بنده هم بعد از ایشان خواندم. من به مرحوم قاسم ملکی گفتم که در رابطه با شهادت حاج کافی شعری بسراید. مضمون این شعر این بود که تو را کشتند. مردم در مهدیه تهران جوری «درود بر خمینی» می‌گفتند که ساختمان مهدیه به لرزه افتاد.

وقتی پیکر حاج کافی را از تهران به مشهد منتقل کردند بنا بود که در حرم امام رضا(ع) دفن کنند ولیکن ولیان تولیت حرم و استاندار خراسان نگذاشت. نهایتا پیکر حاج کافی را شبانه و به صورت مخفیانه در قبرستان خواجه ربیع دفن کردند و نگذاشتند که مردم و ارادتمندان ایشان حضور داشته باشند.

*اگر نکته‌ای در رابطه با مرحوم کافی باقی مانده که نگفتید بیان کنید؟

خیر نکته خاصی نیست. آنچه که گفته شد اجمالی از خاطرات بنده از آشنایی با حاج آقای کافی تا شهادت ایشان بود...

کد خبر 4978818

منبع: مهر

کلیدواژه: مرتضی طاهری احمد کافی مداحی ویروس کرونا کنفرانس بین المللی معرفی کتاب حجاب و عفاف مجمع عالی حکمت اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قرآن سازمان تبلیغات اسلامی علوم انسانی اسلامی معرفی نشریات فلسفه تفسیر قرآن مراسم دعای ندبه بعد از انقلاب شیخ احمد کافی شهادت رسید مرحوم کافی کافی می گوید حضور داشتند مهدیه تهران مسجد جمکران حاج کافی حاج کافی حاج کافی نیمه شعبان امام جماعت حاج کافی امام زمان نازی آباد آقای کافی من گفت خیامی ها منبری ها روز جمعه آیت الله هم در آن کافی یک آن زمان کافی هم حاج آقا آن روز بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۶۸۷۶۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مداحی که منبعش گوگل است به درد مداحی نمی‌خورد

زینب حسینی روش: فرهنگ مدح و مداحی یکی از عوامل مهم در ترویج اندیشه اسلامی شیعی و تثبیت آن در طول تاریخ ایران اسلامی به شمار می‌رود و در طول تاریخ مداحان و شاعران فراوانی با استفاده از اشعار، سیره و رفتار اهل بیت (ع) را با اسلوب‌های هنری و قالب‌های جذاب پایدار و تأثیرگذار توصیف و به مخاطبان انتقال دادند.

هیأت فرصتی برای پرورش انسان و انسان‌سازی است که اگر به این مقوله بها داده نشود و آموزش‌های لازم صورت نگیرد، خسارتی را در پی خواهد داشت و چون مداحان و هیأت‌های مذهبی با جمعیت قابل‌ملاحظه‌ای از افراد جامعه به‌ویژه جوانان و نوجوانان در ارتباط هستند می‌توانند نقش مؤثری در تربیت آنان داشته باشند بنابراین اگر محتوایی که مداحان و هیأت‌های مذهبی به مخاطبان خود می‌دهند، غنی نباشد ممکن است تربیت دینی جوانان به‌ویژه انگیزه حضور مردم در مجالس دینی با چالش روبه‌رو شود.

بر همین اساس  با قاسم رضایی مداح اهل بیت (ع) گفت‌وگو کردیم که نگاهتان می‌شود:

*از نقطه شروع مداحی بفرمائید و اینکه چطور وارد این عرصه شدید؟ از محضر کدام اساتید در این زمینه بهره بردید؟

اجازه می‌خواهم با یک شعر شروع کنم؛

هر کس به نوحه خوانی او انتخاب شد / ‏از انتصاب حضرت ختمی ماب شد

مداح شد ز روز ازل هر کسی گلش / ‏مخلوط با غبار ره بوتراب شد

این انتصاب ما که بر او نوحه گر شویم / ‏ قبل از ولادت من و عالیجناب شد

بر هر زبان اجازه ذکرش نمی‌دهند / ‏ خفاش کی مدیحه گر آفتاب شد

زیر سوال گر برود ذاکر علی / ‏ باید برای فاطمه فکر جواب شد

رحمت به محتشم که به یک نوحه خوانی اش / ‏ مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

فردا که پرسش از همه گردد چه داشتی / ‏ گوید حسین: نوحه سرایان حساب شد

در همین ابتدا بگویم که من حقیقتاً شرمنده اهل بیت هستم، از این جهت وقتی جایی می‌روم خجالت می کشم که بگویم مداحم و می‌گویم من استاد دانشگاه هستم. یک زمانی در جوانی بدون لکنت می‌گفتم من مداحم.

حتی زمانی که در سپاه منصب داشتم هر جا می‌رفتم می‌گفتم بگویید ذاکر امام حسین (ع) است اما الان دیگر رویش را ندارم و خود را شرمنده آل الله می‌دانم. من هم مانند همه شیعیان در دامن پرمهر مادرم حب اهل بیت را دریافت کردم. دایی من مرحوم مشهدی جمال قلی بیگی شاعر و نوحه سرا بود و درس خوانده مکتب خانه بود می‌گفت و می‌نوشت بعد همان را با صوت بسیار خوش می‌خواند. عمویم هم در سال‌های قبل از انقلاب وقتی که با هیأت روستا به مشهد مشرف می‌شدند نوحه می‌خواند، آن زمان شاید چهل پنجاه تا ضبط صوت می‌گذاشتند و صدایش را ضبط می‌کردند. مردم می‌گفتند استاد سبزعلی وقتی نوحه می‌خواند دیگر احتیاجی به روضه نیست. ایضا مرحوم پدرم هم خوش صدا و مشوق خوبی برای ما بودند روستای ما روستای پرجمعیتی بود. یک معلمی داشتیم که اهل نیشابور بود، هیأت را ایشان در روستا بنا کرد، در این هیأت نهج‌البلاغه و رساله امام را برای مردم می‌خواند البته به دلیل شرایط خفقانی که بود می‌گفت رساله آیت الله خویی یا فلان مرجع است.

یادم است که اولین نوحه‌ام را شب ششم محرم برای حضرت قاسم (ع) خواندم، حتی شعرش هم یادم است؛

خواهرم از حرم گلاب و قرآن بیار که به میدان رود نوگل باغ بهار

قاسم بن الحسن پوشد از خون کفن من غریبم

این اولین باری بود که من خواندم، لرزیدم ولی خواندم از یک طرف عمو و از یک طرف دایی مشوق من بودند نوحه که تمام شد و ترس من هم از خواندن جلوی جمع تمام شد.

من فقط نوحه می‌خواندم، تا اینکه انقلاب شد. یکی از دوستان ما که در دفاع مقدس به شهادت رسید ایشان اهل دعا و نیایش، دعای کمیل و زیارت عاشورا بود.) شهید شکرالله غفوری (ما آن موقع اصلاً غیر از دعای توسل بقیه دعاها را نمی‌شناختیم، این شهید بزرگوار بود که دعا و زیارت خواندن را باب کرد. من هم کنار ایشان می‌خواندم، تا اینکه پایم به جبهه باز شد، مخصوصاً در پادگان آموزشی سپاه چون من خوش صوت بودم فرمانده پادگان هر جایی که من را می‌دید در برنامه‌های مختلف صبحگاه، شامگاه و غیره دعوت به خواندن می‌کرد. تا اینکه کم کم علاوه بر نوحه سایر جوانب مداحی را مانند دعا و مناجات را هم شروع کردم. البته شهید جمال قریشی که معاون فرهنگی پادگان بودند خیلی راهنمایی می‌کرد.

در عنفوان جوانی در روستایمان یک کتابخانه با چهار هزار عنوان کتاب راه انداختم، اما متأسفانه یک روز که از جبهه برگشتم دیدم یک عده کتاب‌ها را ورق ورق کرده و در بین میوه‌های چیده شده گذاشته بودند. خیلی ناراحت شدم و با گریه به خانه برگشتم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم. مردم هم که از ارزش این کتاب‌ها آگاه نبودند آنها را برای استفاده در باغ برداشته بودند، برگشتم و از باغ‌ها آن مقداری که سالم مانده بود را جمع کردم که چیزی حدود صد و پنجاه عنوان می‌شد.

علاوه بر خواندن کم کم مطالعه‌ام هم زیاد شد و شروع به نوشتن هم کردم. برای شهید بهشتی یک مقاله نوشتم، در جبهه جایزه گرفتم راجع به نهج‌البلاغه هم یک نوشته دارم. یادم هست که درباره نهج‌البلاغه نوشته بودم: دری است از درهای بهشت، به عثمان بن حنیف دنیا شناسی می‌آموزد برای حسن بن علی (ع) فلسفه بلند هستی، را تبیین می‌کند طلحه و زبیر را به محاکمه می‌کشد، شیطنت معاویه را برملا می‌کند و ابوموسی اشعری را در پیشگاه وجدان به محاکمه می‌کشاند.

*شما کدام لشکر بودید؟

ابتدا کردستان و گردان‌های جندالله و در سومین اعزام به لشکر ۷۲ رفتم، تقریباً پای ثابت دوکوهه و دعای کمیل و عزاداری‌ها بودم. در آن دوران جواد علی گلی، رضا پوراحمد و حاج محسن هم بودند. خواندن برای یگان‌های رزم و تشییع شهدا همیشه بود. بعد از جنگ من مسئولیت دایره قضائی و انضباطی نیروی زمینی سپاه را عهده دار شدم. در آن موقعیت هم باز پای ثابت حسینیه امام خمینی (ره) در پادگان شهید صفوی بودم، در شهادت‌ها و ولادت‌ها می‌خواندم. آقا عزیز همیشه می‌گفت یا رضایی بخواند یا آهنگران، مداح از بیرون نیاورید. ایشان به شدت با مداحان سلبریتی مخالف بود. آقا عزیز جعفری علاوه بر اینکه یک چهره نظامی هستند به شدت هم فرهنگی، دقیق و منظم هستند. تقریباً از این سال‌ها بود که در وادی مجموعه مداحان افتادم. می‌توانم بگویم از هفت هشت نفری که در این برهه با آنها آشنا شدم بهره زیادی بردم. دو جلد کتاب هم در این خصوص دارم. آبرومندان درگاه حسین (ع)، یازده پیرغلام که از دنیا رفتند. جلد دوم زندگینامه ۷۲ نفر از پیرغلامان از استان‌های مختلف را نوشتم و بسیار برایم جذاب بود.

مرحوم آقای میرزاعلی آهی را از سال ۶۰ می‌شناختم، ایشان فرمانده کمیته استان سیستان بود خیلی نمی‌توانستم ایشان را ببینیم گاهی در یادواره شهدا یا تشییع شهیدی می‌شد که می‌دیدم. از سال ۲۶ ارتباطم با ایشان مانند پدر و فرزندی شد. ایشان بنده را به نوشتن و تألیف کتاب ترغیب می‌کردند. تا آن زمان من زیاد نوشته بودم اما دنبال کتاب شدنش نبودم که ایشان دستور دادند، بعد از آن تا کنون ۴۰ عنوان کتاب تألیف کردم که حدود ۶۴ تایش چاپ شده و مابقی هم در حال چاپ است. از دیگر بزرگوارانی که من از آنها آموختم مرحوم نادعلی کربلایی است، فرزند ایشان شهید حسین کربلایی همرزم ما بودند، دو تا از فرزندانشان در جبهه شهید شدند. استاد دیگر حاج اسماعیل ولی خانی بودند که حقیقتاً نظیر نداشتند، ایشان هم پدر دو شهید بودند. نام و زندگینامه این دو مداح گرامی هم در کتابم آورده‌ام.

از زمانی که بسیج مداحان را تأسیس کردیم با افرادی ارتباط گرفتم که فوق العاده بودند، مانند مرحوم حاج محمود اکبرزاده در مشهد، هر وقت که برای مأموریت به مشهد می‌رفتم به نجاری ایشان سر می‌زدم، می‌نشستم و با ایشان صحبت می‌کردم و از ایشان اجازه می‌گرفتم که کارم را در خراسان شروع کنم. اگر بخواهم کلی بگویم همیشه سعی کردم از همه آدم‌ها حتی از یک بچه‌ای که می‌دیدم سرمشقی بگیرم. یادم هست در یک سفر کربلا یک آقای مداحی قرآن را به غلط خواند، یک پسربچه هشت ساله درگوشی به این آقا تذکر داد که شما اشتباه خواندید، ایشان هم عصبانی شد و فریاد زد گفت بچه برو بگو بزرگترت بیاد پسربچه گفت من نمی‌خواستم خودم را معرفی کنم من حافظ کل قرآن هستم، داستان آن روز پسربچه و مداح استاد من شد که اگر کاری را بلد نبودم ورود نکنم. این آموزه دین هم هست و اهل بیت به این مساله توصیه فرمودند که اگر کسی علم کاری را نداشت وارد آن کار نشود که این عین جهالت است. زندگینامه مرحوم علامه، حاج اکبر ناظم، آقا مصطفی هاشمی دانا، خالق فکری اردبیلی و بعضی عزیزان دیگر را نوشتم و سعی کردم از هر کدام بیاموزم.

*درباره آثار و تالیفاتتان در زمینه مداحی بفرمائید؟ از بین کتاب‌های خودتان کدام را مهم‌تر می‌دانید و علتش چیست؟

تالیفات بنده در سه حوزه متمرکز است؛ حوزه اول که تخصصم است حوزه حقوقی است. در حال حاضر چند تا از کتاب‌های حقوقی من در دانشگاه تدریس می‌شود که یکی از آنها را خیلی دوست دارم. کتاب «حق بر آموزش» مطالعه تطبیقی لوازم و مقتضیات بر آموزش در تمام دنیا کار شده است. این کتاب در خصوص حقوق عمومی نوشته شده و رسته‌های مختلفی دارد. جهاد دانشگاهی نام کتاب را به «حقی بر آموزش در اسناد بین‌المللی و داخلی» تغییر داده است. از جمله بخش‌های این کتاب می‌توان به معلولین و آموزش، کودکان کار و آموزش، بازماندگان تحصیل و آموزش، زبان مادری و آموزش، ادبیات دینی و آموزش، جامعه شناسی، بومی سازی آموزش، لیبرالیسم و آموزش، سوسیالیسم و آموزش اشاره کرد.

حوزه دوم تالیفات بنده حوزه کتاب‌های تاریخی و فقهی است. کتاب «هدایت پنهان» تقریباً سه چهار بار چاپ شده است، این کتاب در خصوص نقش شبکه وکالت در پیام رسانی ائمه علیهم السلام به مردم است. از زمان حضرت جواد (ع) ارتباط مردم با اهل بیت خیلی بسته شد، اما حدود سی وکیل داشتند و از این طریق با مردم ارتباط می‌گرفتند.از جمله وکلای ائمه در این دوران علی بن یقطین، علی بن مهزیار، حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و نواب اربعه بودند. این کتاب هم کتاب خوبی است که در رسانه هم از آن رونمایی شد. علامه جوادی آملی کتاب را که دیدند بوسیدند و هم از اسم کتاب هم از موضوع کتاب تقدیر کردند.


 

سومین حوزه تالیفات من حوزه مدیحه سرایی اهل بیت (ع) و شهدا است. چند کتاب درباره شهدا نوشتم، از جمله کتاب «دایره‌المعارف نینوا» که درباره شهدای تیپ نینوا است. اما در حوزه مداحی سه تا از کتاب‌هایم را خیلی دوست دارم. کتاب «چهره بی غبار عاشورا در مقتل» یک کتاب ۶۶۰ صفحه‌ای است که آیت الله حسینی اراکی در مقدمه آن نوشتند این کتاب در اسلام بی نظیر است. این کتاب تدریس هم شده است. در این کتاب ۱۰ عنصر مقتل شناسی را بررسی کردم. فایل کامل این کتاب را به یکی از مراکز مهم فرهنگی فرستادم، یک ماه بعد یک نفر از آن مجموعه با من تماس گرفت و گفت کتاب شما را بررسی کردیم، بسیار عالی است اما در اولویت ما نیست. گفتم می‌دانم اولویت شما این است که سی شب ماه رمضان تو دعا بگذارید، اگر اولویت فکر و تفکر بود الان به اینجا نمی‌رسیدیم. روزی جامعه مداحی از مراجع تقلید اجازه نقل حدیث داشتند اما امروز بعضی مداحان در پوشش خود دچار مشکل هستند، بعضی همین حکم ساده تشبه به کفار نداشتن را رعایت نمی‌کنند لباس‌های تنگ یا خارج از شأن یک مداح می‌پوشند و کار خود را هم درست می‌دانند. متأسفانه مرجع اطلاعات بسیاری از مداحان و حتی برخی از روحانیون سرچ گوگل شده است، حتی مقتل را هم از سرچ گوگل به دست می‌آوردند و همین عدم مطالعه باعث شده تا برخی اطلاعات غلط را به مخاطب خود انتقال دهند.

به هر صورت در این کتاب شانزده عنصر مقتل شناسی بررسی شده است. در جلد دوم آن از دلایل «ما رایت الا جمیلا» گفتم. آیت الله جوادی آملی بر این کتاب تقریض کردند. در این کتاب ۶۰۰ صفحه‌ای چند عنصر مهم و اساسی از ۱۰ عنصر مقتل شناسی را تشریح کردم و همه مطالبی هم که بیان شده بر اساس مبانی دینی، فقهی، روایی و قرآنی بوده است.

کتاب دیگری که جلد سوم همین مجموعه است کتاب فنون مداحی و روضه خوانی است که در آن از فن فهرست کردن، فن گریز، فن روانشناسی زیبایی، اخفا و اظهار خواندن در روضه خوانی و غیره گفتم. این مجموعه سه جلدی شامل چند هزار صفحه است. متأسفانه متولیان بارها قول مساعدت دادند هنوز یک ریال هم کمک نکردند، مسئولی دیگر قول کاغذ دادند که آن هم محقق نشد، رئیس یک مجموعه شهرداری تهران کلی از کتاب تعریف کردند اما الان دو ماه است که جواب تلفن من را هم نمی‌دهند. اما دو خانم و دو تا خواهر شجاع آمدند پای کار و ویراستاری این کتاب را پذیرفتند. برای این کتاب پیش فروش هم گذاشتیم که چند نفر از مداحان نفر آمدند و هر کدام با یک میلیون تومان کتاب را پیش خرید کردند. دو کتاب دیگر هم در حوزه اهل بیت (ع) تألیف کردم. یکی از این کتاب‌ها خلاصه آن مجموعه سه جلدی و با عنوان «چه بخوانیم» است. برای این کتاب هم از یک طلبه خواستم تا منابعش را جمع‌آوری کند. کتاب برای راحتی کار مداحان و روحانیون در قطع کوچک و جیبی است.

متأسفانه ما در کشور مشکل عزم داریم، عزم جدی در خیلی از امور و حوزه‌ها دیده نمی‌شود، به خصوص حوزه‌هایی مانند اقتصاد، خودرو، فرهنگ و امثال آن با ضعف عزم مواجه هستند. در خصوص مداحی هم به نظرم شاید فقط بنیاد دعبل با همه گرفتاری‌هایی که دارد، باز هم کارش را درست انجام می‌دهد. اما بقیه تشکل‌ها خیلی فعال نیستند و گویی فقط یک اسم دارند، ضربه‌ای که تشکل‌های مختلف به جامعه مداحی زدند، ضربه سختی است که راحت نمی‌توان جبران کرد. از وقتی که این تشکل‌ها ایجاد شد مجامع الذاکرین کمرنگ شد، برخی ازمجامع ۵ هزار جمعیت داشت، ماه رمضان‌ها جا برای نشستن نبود، جلسات آقای اکبرزاده مشهد جا شاید نبود، البته خود آقای اکبرزاده هم کاریزما داشتن اما به هر نحو مجمع کارش را درست انجام می‌داد اما متأسفانه تشکل‌ها حتی همان بسیج مداحان که من خودم راه انداختم، اخلال در کار ایجاد کرد.

من از روز اول هم با این کار مخالف بودم، معتقدم هیأت رزمندگان به تمام هیئات کشور لطمه زده است، از وقتی هیأت رزمندگان رو آمد هیأت‌های شهرها و استان‌ها به صورت نیمه تعطیل درآمدند، الان خود هیأت رزمندگان هم این‌طور شده است. طوری که الان وقتی برنامه‌ای می‌گیرند زیاد رسانه‌ای نمی‌کنند، مراسم دعای ندبه شأن ازنظر کمّی تقلیل پیداکرده است، این را از آمار صبحانه‌هایی که آماده می‌کنند، می‌گویم. در حالی که برخی جلسات هفتگی در هیأت‌ها بیش از سیصد نفر حضور دارند، آنها نه رسانه دارند، نه امکانات خاص دیگری.


 

ساسا تعریف شما از فن مداحی چیست و اصلی‌ترین کارکرد فن مداحی را در چه چیزی می‌بینید؟

رهبر معظم انقلاب درباره مداح و مداحی فرمودند: «مادح خورشید مداح خود است»، در همین جمله کوتاه رازها نهفته است. مداح باید بداند که مدح خورشید می‌کند. امروز بزرگترین اشکال مداحان ما این است که مداح نیستند و مداحی را فقط برای مداحی انجام می‌دهند، مانند نمازی که کسی فقط برای رفع تکلیف انجام می‌دهد. واضح است که چنین نمازی انسان را به معراج نمی‌برد. مداحی که صرفاً برای رفع تکلیف باشد نیز اثری نخواهد داشت، از آن بدتر زمانی است که مداح به قصد خودنمایی بخواند. گاهی هیأت‌ها یا مداح اینقدر درگیر بنر و پوستر و تبلیغات می‌شوند که از اصل کار مداحی و برگزاری هیأت غفلت می‌کنند. گاهی هم این حجم از توجه به فرعیات و ظواهر برای پوشاندن ضعف‌های اخلاقی و فنی است. در گذشته این همه طلاق در جامعه مداحی وجود نداشت اما امروز متأسفانه هست. همه اینها به این دلیل است که ما تعریف درستی از مداحی نداریم.

مداحی چیست؟ آیا صرف اینکه یک نفر برای دیگران بخواند، این مداحی است، اگر این باشد که خواننده‌ها هم همین کار را می‌کنند. مداحی چیزی فراتر از خواندن است، مداحی یعنی به درستی معرفی کردن مادح. امام رضا (ع) فرمودند: درباره ما چیزی از خود نگویید، بلکه همان را بگویید که ما راجع به خودمان گفتیم. داستان جالبی در این باره از امام صادق (ع) نقل شده است؛ شخصی بر امام صادق (ع) وارد شد دست روی سینه گذاشت و گفت السلام علیک یا شریف، شریف صفت و ویژگی خوبی است ظاهراً این فرد حرف بدی نزده بود امام صادق (ع) قبل از اینکه جواب سلام این شخص را بدهند فرمودند برادر کنیه تو چیست گفت ابوعبدالله امام فرمود سلام علیکم یا ابوعبدالله، گفتند ما را به کنیه خودمان بخوانید، از خودتان برای ما کنیه درست نکنید. این برخورد امام اهمیت مداحی و درست سخن گفتن درباره اهل بیت (ع) را می‌رساند، نمی‌شود هر حرفی را درباره این بزرگواران زد. فرمودند: «ان امرنا صعب مستصعب» امر ما سخت دشوار است. اما متأسفانه امروز برای خیلی‌ها راحت شده و راحت به این قضیه نگاه می‌کنند. هر فردی با چند مستمع و یک بلندگو و یک شال گردن و خواندن خود را مداح می‌داند، اینها خوب است اما کافی نیست. مداحی اهل بیت (ع) امر خطیری است و کسی که پا در این عرصه می‌گذارد باید از جهات مختلف علمی، اخلاقی و عملی روی خود کار کند. مداحی که می‌آید در رسانه ملی می‌گوید مرا به لاک مشکی آن خانم پشت دسته عزایت ببخش، معلوم است که یا چیزی از احکام دین نمی‌داند یا می‌داند و اهمیت آن را متوجه نشده است. کسی که لاک می‌زند جدای از آنکه خود را در پیش نامحرم تزئین کرده که حرام است نماز و طهارتش هم به مشکل برمی خورد، وقتی یک مداح چنین حرفی می‌زند به طور ضمنی این عمل غلط را تأیید کرده است.

به قول شاعر:

دلم قربانی آن سر که با خنجر کند بازی / ‏ به روی نیزه دست افشان، رود تا سر کند بازی

مرا روزی خور خوان خسان کردند و می‌ترسم / ‏ در این بازار، زر با حرمت بوذر کند بازی

چو واعظ پایبند صحبت خود نیست، جادارد / که حرمت بشکند، محراب با منبر کند، بازی

خدا فرمود: با جبرائیل دنیا جای بازی نیست / ‏ که با انگشتری، یک لحظه پیغمبر کند بازی

مرا در دل به گاه مرگ این یک آرزو باقی است / ‏ که ابراهیم دل با آتش محشر کند بازی

خلاصه بگویم، فن مداحی این است که مداح از همه علوم بداند، عربی بلد باشد، چرا که همه کتاب‌های ما یا ترجمه عربی شده یا از عربی ترجمه شده است. مداح باید بتواند از این کتاب‌ها استفاده کند. الان متأسفانه اگر کتاب نفس المهموم را جلوی بسیاری از مداحان بگذارید نمی‌توانند بدون غلط از رویش بخوانند. یا کتاب «قَمْقامِ زَخّار وَ صَمْصامِ بَتّار» فرهاد میرزا معتمد الدوله، این کتاب هم کتاب باارزشی است، اما چند نفر با آن آشنا هستند یا می‌توانند از رو بخوانند. متأسفانه مداحان ما با کتاب‌های مرجع آشنایی ندارند. من جایی برای آزمون و تست رفته بودم، به یک نفر گفتم چه کتاب مقتلی خوندی گفت جلد یک و دوی گلچین احمدی، گفتم آن کتاب ده جلد است باید همه اش را می‌خواندی اما این مقتل نیست. پرسیدم دیگر چه خواندی گفت لهوف گفتم معنی لهوف را می‌دانی گفت احتمالاً جمع لحاف است، یعنی این بنده خدا اصلاً کتاب را نمی‌شناسد و فقط یک چیزی شنیده است.

وقتی یک نفر حتی معنی نام کتاب را نمی‌داند، چطور می‌خواهد از این کتاب برای مردم نقل کند. به همین دلیل است که می‌گویم مداح باید با علوم مختلفی که با مداحی در ارتباط است مانند عربی، علم رجال، صرف و نحو و غیره تا حدودی آشنایی داشته باشد. باید با راویان صحیح حدیث و جاعلان حدیث آشنایی داشته باشد تا دچار اشتباه نشود، ما حتی در برخی از کتب حدیثی، احادیث جعلی داریم، مداح باید حواسش به این مسائل باشد، هر حرفی را نقل نکند هر مطلبی که از هر کتابی خواند بلافاصله برای مردم بازگو نکند، کتب مرجع را بشناسد، احادیث و روایات معتبر را بشناسد و از آنها استفاده کند. مداحی که با کتاب و مطالعه سروکار ندارد و محل رجوعش سرچ گوگل است به درد مداحی نمی‌خورد. توانمندی در این بخش از فنون مداحی شاید از هر بخش دیگری مهم‌تر و واجب تر است، اگر مداح به لحاظ موسیقی و فن خواندن چندان هم حرفه‌ای نباشد قابل تحمل است اما اینکه حرف بی سند و مدرک بزند و اطلاعات غلط به مردم بدهد با هیچ چیز قابل جبران نیست. البته فنون خواندن و زیبا خواندن هم در جای خود مهم است. ما یک مجموعه آموزشی با عنوان الحان الذاکرین تهیه کردیم که شامل هزار صفحه کتاب و ۷۲۷ ساعت نغمات با ذکر نام دستگاه، آواز یا گوشه مناسب می‌باشد.

ده هزار نسخه از این مجموعه در سال ۷۰ به فروش رفت. در گذشته اینقدر جلسات مداحی زیاد نبود، شاید در یک روستا یا شهر سالی ده یا بیست روز مجلس مناسبتی محرم یا ماه رمضان بود و تمام می‌شد. اما الان به هر مناسبتی مجالس برگزار می‌شود، این شرایط جدید می‌طلبد که علم و آمادگی مداح هم صد برابر قبل شود. البته بعضی از مناسبت‌هایی که جدیداً باب شده هم جای تردید دارد و مداحان باید حواسشان به این مناسبت سازی ها باشد. آیا اینها را امام صادق (ع) گفته امام باقر (ع) گفته، خب اینها بدعت است. مداح باید حواسش به این موضوعات باشد و درگیر بدعت‌ها و رسم و رسوم من درآوردی نشود. باید مداحان و علمای تراز گذشته را الگوی خود قرار بدهیم، آنها چطور رفتار کردند ما هم راه آنها را برویم، نقل است به مرحوم قاضی نور الله شوشتری ایراد گرفتند، سه سال منبرش را تعطیل کرد رفت تحقیق و مطالعه کرد حتی به هند رفت و در یک کتابخانه در هند منبع حرفی را که راجع به امام حسن عسکری (ع) زده بود پیدا کرد، برگشت و به مردم گفت این سند حرفی است که من درباره امام زدم، این شیوه و رفتار اهمیت مساله را می‌رساند، ضمناً سختی کار را هم می‌رساند. مداح باید وقتی حرفی می‌زند معتبر باشد، باید طوری حرف بزند که مردم بتوانند روی حرفش حساب کنند و بدانند که حرف بیخود و بی سند نمی‌زند.

منبع: خبرگزاری مهر

دیگر خبرها

  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (19 اردیبهشت)
  • نشست تخصصی قرآن پژوهی برگزار می‌شود/ بازخوانی مصحف شریف کوفی
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (18 اردیبهشت)
  • خسروپناه: استاد زمانی معلم واقعی است که عالم زمانه باشد
  • مصائب کودکان سرراهی
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (17 اردیبهشت)
  • بازخوانی پرونده توسعه برق هسته‌ای در ایران؛ از برجام تا مشارکت مردم
  • مداحی که منبعش گوگل است به درد مداحی نمی‌خورد
  • توضیح آهنگران درباره ادعایش از نفوذ سرویس‌های جاسوسی بین بعضی هیئت‌ها و مداح‌ها + فیلم
  • ادعای مداح معروف از نفوذ سرویس‌های جاسوسی غرب در هیئت‌ها | فیلـم